عزت نفس - (مسیر اصلی 3 )..



1.یکی دیگر از روش های ارتقای عزت نفس " خود پذیری " ست..

این که من چقدر برای خودم ، برای نظر و عقید  خودم احترام قائل باشم ..

هیچ کس نمیتواند در شما احساس حقارت ایجاد کند ، مگر اینکه پیش از آن ، خود حقیر بودنتان را پذیرفته باشید..

میتونه بهت توهین کنه اما نمیتونه تحقیرت کنه...


2.پذیرش نقاط ضعف و منفی خود ...پذیرش خود

خودمان را با این ضعف ها بشناسیم ، نه به این معنا که نمیخواهیم تغییر کنم ، به این معنا که میدانیم کامل نیستیم و نقاط تاریکی در رفتار و منش خود داریم و میخواهیم تلاش کنیم که آن ها را از بین ببریم..

اولین گام برای کاهش آسیب های آن ، تغییر و اصلاح و کمرنگ کردن این رفتارهاست..

من نمیتوانم خودم را به خاطر ارتکاب جرمی ببخشم ، که هنوز انجام دادن آن را نپذیرفتم


تمرین :

سعی کنید از بیرون به خودتان نگاه کنید ( از دید خانواده ، دوستان ، دانشجوها ، استادتان و ... ) بدترین 5 صفتی که با شنیدن نامتان به ذهنتان. می آید


دوستی را قبل از دیگران باید با خودتان تجربه کنید.

با خودتان فکر کنید که بعد از این چطور میتوان در محیط خانواده و کار و ... جوی را فراهم کرد تا دیگران به راحتی بتوانند از شما انتقاد کرده و اشکالاتتان را بگویند



3.مسئولیت پذیری..

ما آدم ها باید در حوزه های مختلف بتوانیم مسئولیت زندگیمان و وضعیت موجود را بر عهده بگیریم...

مسئولیت رسیدن به خواسته ها و آرزوها ...

تمایز  میان رویا و خواسته ...خواسته چیزی که میتونیم بهش برسیم اما رویا هر چیزی ست که به هر دلیلی نمیشه بهش رسید .

تو در صورت نرسیدن یا مسئول رویای اشتباهت هستی یا مسئول تلاش نکردن برای خواسته ی عملیت..

اگر نیمخوای انجام بدی ، یاد بگیر که بین خواسته هات و رویاهات تمایز قائل بشی..و گرنه سرخوردگی و کاهش عزت نفس به همراه خواهد داشت .

نمیتونی یک عمر از جهان طلبکار باشی و طلبکار بمییری..


حتی افسردگی هم یک انتخابه..تو نشستی و حساب کردی که ضررش چیه و سودش چیه و مطمئنا متوجه شدی که سودش بیشتر از زیانش ...

من مسئولیت اولویت های زمانیم هستم .

اگر کسی بهت گفت من خیلی دوست دارم اما وقتی برای گذروندن با تو ندارم..معنیش این نیست که واقعا وقت نداره ..بالاخره اوت وقتو داره به شخص دیگه یا کار دیگه ای اختصاص میده.بلکه به این معنی که تو در فهرست اولویت هاش نیستی..


تمرین :

به فهرست ارزش هایی که برایتان خوانده میشود گوش کنید و آن ها را به ترتیب مرتب کنید .


سلامتی

آزادی

علم

جذاب بودن

امنیت

مهربانی

شادی

لذت

تحسین شدن

حریم شخصی

فعالیت فیریکی

آرامش

پیشرفت

ثروت

هیجان

تعادل


منصر به فرد بود

قدر دان بودن

کار تیمی

غرور

قدرت


زندگی خانوادگی

عشق

عصیان



امید

دوستی

کنجکاوی و کشف

خلاقیت

پشتکار

شجاعت و جسارت

استقلال

تصویر مثبت در ذهن دیگران

اطلاعات و دانش

ریسک کردن

تاثیرگذاری روی دیگران

خیر خواهی

رعایت عرف

ایمان





4.به تفاوت میان آرزو و هدف توجه کنید..

ما هدفگذاری شغلی رو خیلی خوب متوجه میشیم و خوب انجام میدیم..اما در هدفگذاری شخصی خیلی مبهم عمل میکنیم.. از لغات نامفهوم و ناواضح استتفاده میکنیم..

برای مثال هدف از زندگی زناشویی رسیدن به آرامش میدونیم..اما نمیگیم از چه راهی و با چه روشی ؟


مثال درست تر : هر صبح که از خواب بیدار میشی از خودت بپرسی دوست داشتی الان تنها روی تخت خوابیده بودی یا میخواستی  همسرت کنارت خوابیده باشه ؟

هر روز که میبینم خوشحالم ، میفهمم که آرامشمم دارم یا نه باید براش تلاش کنم..سعی کنید متر و  معیاری داشته باشید .



5.قضاوت دیگران...بر روی عزت نفسمان تاثیر میگذارد

وقتی کسی صفت بدی را به شما نسبت میدهد ، دو موض میتوانید داشته باشی د

1.دفاع 2. پذیرش..

توصیه ای که میشود این است که در موضوعاتی که اهمیتی برای شما ندارند دفاع کنید !

اما برای موضوعاتی که برات مهم هستند وارد بحث نشو ! چوت باعث استهلاکت میشن و هزینه ی بسیاری برات دارند .

به نظر عجیب میاد و انگار باید برعکس باشه..اما مهمه که توجه کنیم در مورد موضوعاتی که برامون مهم هستند هرچند به نظر میرسه قانع کردن دیگران کار درستیه اما با هر حرفی که میزنیم به روح خودمون هم سوهان میکشیم..زخم میخورم تا حرفمو ثابت کنم.. و از اونجایی که برام مهمه شاید حرف هایی بزنم که در شانم نباشه .

همیشه بهترین راه در برابر انتقاد دیگران دفاع نیست ..گاهی پذیرش بهتر میتونه به عزت نقسمون کم کنه .


6.مراقب الگوهای رفتاری تکرار شونده باشید .


اگه مشکلی داریم..مثلا گرفتن نمرات بد..یا احراج از شرکت های مختلف..که دائما در زندگیمون تکرار میشه باید به خودمون و مشکلاتمون نگاهی بندازیم نه بقیه ی عوامل..در این موارد مهمه که مشکل رو با کسی مطرح کنیم که خودش درگیر مشکل مشابهی نیست نه افرادی شبیه خودمو ن



7.تحلیل فایده و زیان ، سود و هزینه بکنید..

مثال..بازخورد گرفتن خوبه..اما گاهی نه بلافاصله بعد از عمل..

چشم بسته نگوییم باز خورد گرفتن خوبه..عصبانی شدن بده..داد زدن بده..تحلیل سود زیان کنیم..اگر همسایمون جلوی خونمون پارک کرده داد زدن شاید باعث بشه عمری راحت بشیم اما اگه غریبه ای این کارو کرده عصبانتی تنها باعث هزینه ای میشود که سودی در بر ندارد


8.میانبرهای ذهنی

مغز ما انسان ها یک موتور کوچک  کم مصرف 40 وات خطاکاره..این همه پردازش وقتی فقط با 40 وات انجام میشه مشخصه که یک جاهایی مغز شروع میکنه به میانبر زدن..این میانبرها معمولا سودمند هستند اما گاهی هم میتونه خیلی به ما آسیب بزنه...


اولین میانبر ذهنی : برچسب همه یا هیچ..

مثلا من کارمندی دارم که همیشه لطف زیادی بهش کردم..در یکی از جلسات شرکت اون ما با من رفتار بدی میکنه..اگه بخوام تحلیل درستی داشته باشم باید بگم که از مجموع 50 جلسه شرکت اون در 47 جلسه رفتار خوبی داشته ، در دو جلسه خنثی بوده و در یک جلسه بد رفتار کرده..مغز اگه بخواد اینطور تحلیل کنه به جای 40 وات باید 4000 وات مصرف کنه ...پس به جای این تحلیل میگه...تو این دنیا هیچکدوم از مردم قدر شناس نیستند ..همیشه به هر کی لطف کردیم خیانت کرد !

مغز ما این ترفند همه یا هیچ رو خوب یاد گرفته..و سعی میکنه با این کار انرژی کمتری مصرف کنه..


دومین میانبر ذهنی :تعمیم افراطی

شغلشو از دست داده ، میاد خونه میگه : من تو زندگیم همیشه بازنده بودم ! اون از شغلم ، اینم از زنم !

تعمیم افراطی میده..چون با اونور مشکل داره ، به این طرف هم تعمیم میده ..برای بعضی از آدم ها ، اتفاقات بد ، مثل یک قطره جوهر میمونه ، در یک لیوان آب..یک اتفاق بد کوچولو کل لیوانو رنگی میکنه..


سومین میانبر ذهنی : فیلتر ذهنی

مثلا : من به این نتجه میرسم که همسرم  یک انسان خودخواه و خودشیفته ست که فقط به خودش فکر میکنه !  بدبخت همسر من تصمیم میگیره امروز یک دسته گل بگیره و نشون بده که فقط به خودش فکر نمیکنه..مغز من خیلی بهش فشار میاد اگه بخواد تحلیل کنه که بله.این یک انسان خودخواه و خودشیفته ست که بعضی وقت ها هم اینطور نیست و به من هم فکر میکنه ! خیلی سخته..به جاش چی میگه ؟  سریع این حرکتو فیلتر میکنه..آقا اشتباه کرده..باور کن سر ِ چهار راه این بچه ها بهش گیر دادن این دسته گل رو خریده ، پدرسوخته حالا داره به ما میفروشه !

فیلتر ذهنی یعنی همین..مغز من چهل مورد مثال داره که همسر من خودخواه و خودشیفته بوده..این یک موردم هم حذف کنم خیلی ساده تره دیگه..

و همین باعث میشه در برابر اون رفتار خوب عکس العمل بدی نشون بدم..در نتیجه همسرم به خودش میگه ، عجب غلطی کردم ! و دیگه همون یک دسته گل رو هم نمیخره !


چهارمین میانبر ذهنی : فکر خوانی

خیلی سخته اگه من بگم ، تو در مورد من چی فکر میکنی ؟ تو در مورد این شغل چطور فکر میکنی ؟ تو آینده خودتو در این شرکت چطور میبینی ؟ تو آینده زندگی زناشویی مون رو چطور میبینی ؟

به جاش چی میگم ؟  میگم : میدونم دیگه ! از رفتارت مشخصه که تو یکسال هم تو این شرکت موندگار نیستی ! اصلا برخورد تو و نحوه ی معرفی من در فامیلتون نشون میده که تو هنوز منو به عنوان همسرت قبول نداری !

فکر خوانی..بزرگنمایی..کوچک نمایی..برچسب زدن ها..


چند جمله هست که احتمالا همه ی ما در زندگیمون داریم و آماده ایم در سخنرانی هامون ! سریع اون ها رو مطرح و ازشون دفاع کنیم..

من اگه در ایران نبودم ، الان در وضعیتی دیگه ای بودم...

همه تو این مملکت دزدند ! اینجا هیچ چیز ، هیچوقت درست نمیشه و...

راه حل : دقت کلامیمون رو افزایش بدیم..به جای اینکه با یکی دوبار اشتباه به خودمون برچسب احمق یا خنگ بزنیم ، بگیم..یکی دوباره طبیعیه..چند بار اشتباه بی دقتیه..ده بار ا بیشتر حماقته..و من هنوز در رنج یک یا دو هستم..

به جای فکر خوانی ، صریحا سوال بپرسیم..و اگه درست متوجه نشدیم ، توضیحات بیشتر و دقیق تری بخواهیم..

متوجه باشیم که آدم ها مطلق نیستند ، شرایط مطلق نیستند..هر شرایطی ممکنه عوض بشه ، و هر آدمی ممکنه که تغییر کنه..با کنار گذاشتن فیلتر ذهنی این فرصتو بهشون بدیم..


جبر محیطی


در بسیاری از مواردی که امروز مجبور به انجام کاری هستیم قبلاً زمانی انتخابی از روی اختیار انجام داده‌ایم که به جبر امروز منتهی شده است...
جرج برنانوس ، زمانی نوشته بود: آنچه موجب انقراض نژاد بشری می‌شود، قتل و کشتار و بی رحمی و دزدی و جنایت نیست. بلکه باور کردن این نکته است که ما سهم کمی در مسئولیت انجام این کارها داریم و شرایطی بوده که «باید» چنین کارهایی را انجام می‌دادیم…

قضاوت


قضاوت اجتناب ناپذیر است و نمی‌توانیم به دیگران بگوییم: «قضاوت نکن» یا خودمان تلاش کنیم که «قضاوت نکنیم». ما همیشه قضاوت خواهیم کرد اما نتیجه‌ی قضاوت‌، عملاً برون‌ریزی نگرش‌های ذهنی و چارچوب ارزشی خود ماست، نه واقعیت شرایط و زندگی دیگران.


وقتی من می‌گویم: «علی خیلی تنبل است و با این روزی یک ساعت کار نباید اینقدر موفق می‌شد و امروز یک ماشین میلیاردی سوار می‌شد» دو دسته اطلاعات آشکار می‌شود:

اطلاعات عمومی بیرونی در مورد زندگی فیزیکی علی: علی تنبل است و یک ماشین میلیاردی دارد.

اطلاعات ذهنی و درونی مهم در مورد تفکر من: (۱) اینکه من تنبلی و زرنگی را بر اساس ساعت کار روزانه ارزیابی می‌کنم. (۲) اینکه من ماشین خوب سوار شدن را موفقیت می‌دانم. (۳) اینکه من معتقدم در جاده‌ی پیشرفت، علی امروز – به هر دلیل – جلو‌تر از من است.


کلمات عینی و ذهنی ، زبان جنگ و زبان زندگی


کلمات «عینی» کلماتی هستند که «همه شنوندگان» از آنها معناهای تقریباً مشابه را دریافت می‌کنند.
کلمات «ذهنی» کلماتی هستند که افراد مختلف، مصداق‌ها و معانی مختلفی را از آنها دریافت کنند. در کلمات «ذهنی»، شنونده و گوینده بخشی از معنای کلمه هستند.

مثالهای زیر را بخوانید:

کلمات عینی: ساعت هفت، میز ناهارخوری، آشپزخانه، کتاب، تهران، شهر،‌ روستا، ایران، سیاه، قرمز

کلمات ذهنی: صبح، حکومت، بد، خوب، خسیس، فداکار، مومن، ظالم، دزد، فرسوده، فاسد

ویژگی کلمات عینی در سری اول، «حذف نقش گوینده» در آن است. وقتی می شنوی «ساعت هفت» مستقل از اینکه گوینده چه کسی بوده است می‌توان فهمید که در مورد چه چیزی حرف زده است. همینطور وقتی می‌گوییم: «تهران». یا «خودرو فرسوده».

اما ویژگی مشترک کلمات ذهنی در سری دوم، «اهمیت نقش گوینده» در آنهاست. اگر ندانی که چه کسی آن لغت را به کار برده، نمی‌توانی معنی دقیق آن واژه را بفهمی. «صبح» برای یک نفر، ۵ بامداد است و برای دیگری ساعت ۱۱.خسیس برای من، ممکن است کسی باشد که مرا شام مهمان نکرده است و برای دیگری، کسی که فرزندانش را با وجود توانمندی مالی، به خاطر کاهش هزینه‌ها به مسافرت نمی‌برد.

آیا می‌توان کلمات ذهنی را از گفتگوهای روزمره‌ی ما حذف کرد؟ چنین چیزی غیر ممکن است. اما می‌توان برای کاهش «فضای جنگ» به این کلمات «رنگی از زندگی» اضافه کرد. کافی است سهم «گوینده» را هنگام استفاده از کلمات «ذهنی» افزایش دهیم.


زبان جنگ:

آقای امیدی، یک مدیر دزد است.

تو خیلی کار بدی کردی که در آن جلسه، راجع به «مشکلات مالی کارمندان» حرف زدی.

مریم، نمونه‌ی یک مادر فداکار است.


فاصله گرفتن از «زبان جنگ» و نزدیک شدن به «زبان زندگی»:

من آقای مدیری را دزد می‌دانم.

من فکر می‌کنم تو خیلی کار بدی کردی که در آن جلسه راجع به مشکلات مالی کارمندان حرف زدی.

من، مریم را نمونه‌ی یک مادر فداکار می‌دانم.


با افزایش سهم گوینده در جملات بالا، همچنان «قضاوت» وجود دارد، اما لااقل به خودمان و به شنونده یادآوری کرده‌ایم که با یک «قضاوت شخصی» روبرو هستیم نه یک حکم قطعی.


مهارت ارتباطی


ما هنگام حرف زدن با خودمون دقت کلامی نداریم...و صدر صحبت کردن با هر آدمی ، دوست یا غریبه بیشتر از صحبت با خودمون دقت داریم..

دفترچه اعتراضات داشته باش و هر اعتراضی به شرایط محیلی اطراف داری اونجا بنویس..علاوه بر کاهش عصبانیت متوجه میشی جملات مثل " من مجبورم این کار بکنم .. " و در واقع و در گذشته انتخاب خودت بوده اند و همین حالا قابل تغییر اند  . هرچند راه بهتری هم وجود داره و اون اینه که متوجه باشی این انتخاب های خودت در گذشته بوده اند و میتونی دوستشون داشته باشی و با آرامش بیشتری باهاشون کنار بیای.. سعی کنیم این جملات رو طوری استفاده کنیم که سهم خودمون هم درشون دیده بشه .


 اگر زبان زندگی را خوب بدانیم. زبان حرف زدن با همدیگر را خوب بدانیم. اگر بازی با کلمات برامون نه یک ترفند و تکنیک سخت و پیچیده و دقیق با هدف متقاعد کردن و نفوذ در قلب طرف مقابل باشه، برامون یک بازی جذاب و لذتبخش… چیدن این آجرها روی هم … ساختمونهای مختلف ساختن … دوباره از اول خراب کردن و ساختن ساختمون دیگری باشه؛ اونوقت احتمالا حرف زدنمون با دوستمون، با همسرمون، با همکارمون، نامه نوشتنمون، کتاب خوندنمون، اس ام اس فرستادنمون؛ همه  اینها برامون یک فعالیت جذاب و لذتبخش میشه. ضمن اینکه احتمالاً تنش کمتری وارد میشه. احتمالا آدم های دیگه حرف ما رو بهتر می فهمن. احتمالا ما حرف دیگران رو بهتر درک می کنیم و با اصطکاک کمتر، اتلاف انرژی کمتر و با استهلاک کمترِ اعصابمون می تونیم زندگی کنیم و حرف بزنیم. نه حرف زدن فقط برای نتیجه گرفتن. حرف زدن و صحبت کردن و ارتباط برقرار کردن برای لذت بردن از خودِ این کار.

دقیقا به همون سبکی که انسانها یاد می گیرند و دوست دارند از جاده هم به اندازه مقصد لذت ببرند، از ارتباطات و از استفاده از زبان و کلمات هم به خودی خود میشه لذت برد. مستقل از نتیجه ای که ما از اون اراده می کنیم و در نظر داریم.”

چقدر خوب میشه که ما بتونیم با افزایشِ آگاهیمون و افزایشِ دقتمون در بکارگیریِ کلماتِ بجا و درست ، روابطی اثربخش تر ، عمیق تر و بلندمدت تر با اطرافیانمون ایجاد کنیم و با کمترین انرژی و تنش ، حداکثر خروجی را ایجاد کنیم .


اینکه سهم خودم رو در اون ارتباط ببینم.
– حرفهایی که با خودمون می گیم رو بنویسیم و روش دقت کنیم.
– گفتگو کردن بهتر با خودم و مدیریت احساسات خود.
– پیامم رو قدرتمندتر و اثر بخش تر منتقل کنم.
– کارم رو آگاهانه انجام بدم و نگاهم به زندگی عمیق تر بشه… به نظرم مهارت ارتباطی، امری بسیار مهم و تاحدی حیاتی است. چه خوبه در آموزش های زیر ۲۲ سالگی به این مبحث خیلی جدی بهش نگاه بشه.
چرا که من اگر بتونم ارتباط موثر و مفیدی با اطرافیانم برقرار کنم و از همان دوران کودکی و نوجوانی، اینها در من نهادینه بشه، بسیاری از موانع و مسائلی رو که بعد ها در زندگی خصوصی و اجتماعی ام باهاشون برخورد خواهم کرد رو بهتر پاسخ می دم و انرژی کمتری در طول زندگی از من تلف خواهد شد و اون انرژی رو صرف بهبود زمینه های دیگر زندگی ام خواهم کرد.
اینکه به کودکانمون از همون کودکی بتونیم این مهارت رو آموزش بدیم، می تونه از اتلاف وقت و صرف هزینه های مختلف پیشگیری کنه و باعث می شه در زندگی، گام های موثری برای بهبود مسائل دیگر آن برداشت.


از فایل صوتی درباره درس مهارت ارتباطی یا زبان زندگی