جورج اورول انگیزه آدمها را از نوشتن چهار چیز می داند: اول ego یا میل به شهرت و با هوش به نظر رسیدن و این جور چیزها. دوم حس زیبایی شناسی یعنی اینکه آدم به یک زیبایی ای می رسد که حس می کند باید آنرا حتما با دیگران در میان بگذارد. سوم انگیزه تاریخی یعنی ثبت وقایع برای آیندگان و دسته آخر که انگیزه های سیاسی است و سیاست به عام ترین معنی آن. یعنی نویسنده می خواهد جهان را به سمت و سوی خاصی هل بدهد و یا نطرات مردم را نسبت به چیزی عوض کند. با این فرض جورج اورول هیچ کتابی را بدون جهت گیری سیاسی نمی داند.
در بسیاری از مواردی که امروز مجبور به انجام کاری هستیم قبلاً
زمانی انتخابی از روی اختیار انجام دادهایم که به جبر امروز منتهی شده است...
جرج برنانوس ، زمانی نوشته بود: آنچه
موجب انقراض نژاد بشری میشود، قتل و کشتار و بی رحمی و دزدی و جنایت
نیست. بلکه باور کردن این نکته است که ما سهم کمی در مسئولیت انجام این
کارها داریم و شرایطی بوده که «باید» چنین کارهایی را انجام میدادیم…
قضاوت اجتناب ناپذیر است و نمیتوانیم به دیگران بگوییم: «قضاوت نکن» یا خودمان تلاش کنیم که «قضاوت نکنیم». ما همیشه قضاوت خواهیم کرد اما نتیجهی قضاوت، عملاً برونریزی نگرشهای ذهنی و چارچوب ارزشی خود ماست، نه واقعیت شرایط و زندگی دیگران.
وقتی من میگویم: «علی خیلی تنبل است و با این روزی یک ساعت کار نباید اینقدر موفق میشد و امروز یک ماشین میلیاردی سوار میشد» دو دسته اطلاعات آشکار میشود:
اطلاعات عمومی بیرونی در مورد زندگی فیزیکی علی: علی تنبل است و یک ماشین میلیاردی دارد.
اطلاعات ذهنی و درونی مهم در مورد تفکر من: (۱) اینکه من تنبلی و زرنگی را بر اساس ساعت کار روزانه ارزیابی میکنم. (۲) اینکه من ماشین خوب سوار شدن را موفقیت میدانم. (۳) اینکه من معتقدم در جادهی پیشرفت، علی امروز – به هر دلیل – جلوتر از من است.
کلمات عینی: ساعت هفت، میز ناهارخوری، آشپزخانه، کتاب، تهران، شهر، روستا، ایران، سیاه، قرمز
کلمات ذهنی: صبح، حکومت، بد، خوب، خسیس، فداکار، مومن، ظالم، دزد، فرسوده، فاسد
ویژگی کلمات عینی در سری اول، «حذف نقش گوینده» در آن است. وقتی می شنوی «ساعت هفت» مستقل از اینکه گوینده چه کسی بوده است میتوان فهمید که در مورد چه چیزی حرف زده است. همینطور وقتی میگوییم: «تهران». یا «خودرو فرسوده».
اما ویژگی مشترک کلمات ذهنی در سری دوم، «اهمیت نقش گوینده» در آنهاست. اگر ندانی که چه کسی آن لغت را به کار برده، نمیتوانی معنی دقیق آن واژه را بفهمی. «صبح» برای یک نفر، ۵ بامداد است و برای دیگری ساعت ۱۱.خسیس برای من، ممکن است کسی باشد که مرا شام مهمان نکرده است و برای دیگری، کسی که فرزندانش را با وجود توانمندی مالی، به خاطر کاهش هزینهها به مسافرت نمیبرد.
آیا میتوان کلمات ذهنی را از گفتگوهای روزمرهی ما حذف کرد؟ چنین چیزی غیر ممکن است. اما میتوان برای کاهش «فضای جنگ» به این کلمات «رنگی از زندگی» اضافه کرد. کافی است سهم «گوینده» را هنگام استفاده از کلمات «ذهنی» افزایش دهیم.
زبان جنگ:
آقای امیدی، یک مدیر دزد است.
تو خیلی کار بدی کردی که در آن جلسه، راجع به «مشکلات مالی کارمندان» حرف زدی.
مریم، نمونهی یک مادر فداکار است.
فاصله گرفتن از «زبان جنگ» و نزدیک شدن به «زبان زندگی»:
من آقای مدیری را دزد میدانم.
من فکر میکنم تو خیلی کار بدی کردی که در آن جلسه راجع به مشکلات مالی کارمندان حرف زدی.
من، مریم را نمونهی یک مادر فداکار میدانم.
با افزایش سهم گوینده در جملات بالا، همچنان «قضاوت» وجود دارد، اما لااقل به خودمان و به شنونده یادآوری کردهایم که با یک «قضاوت شخصی» روبرو هستیم نه یک حکم قطعی.